رمان ایرانی عاشقانه نفرین بر عشق
توی ماشین منتظر
جون سو نشسته بودم که با دو تا بستنی که هر دو در یکی از دستاش بود، در رو
باز کرد و نشست. یکی از بستنی ها رو جلوی من گرفت و تکون داد، ولی همین که
خواستم بستنی رو بگیرم اون رو عقب کشید و یه مقدارش رو خورد. گفتم:
– اذیت نکن دیگه، بستنی رو بده که خفه شدم از گرما.
خنده ای کرد و بستنی رو داد به من. انگشتم رو زدم تو بستنی و زدم به صورتش.
– اینجوریه؟ منم دیگه قهرم!
– خیلی خب، تو چقدر لوسی.
– خانوم رو باش، زده بستنی ای کرده ما رو، طلبکارم هست. گرچه تو همیشه طلبکاری!
هردو خندیدیم. آخ که چقدر دوستش داشتم.
بعد
از خوردن بستنی با هم به پارک رفتیم. توی سکوت قدم می زدیم و به خاطراتی
که توی این یه سال داشتیم فکر می کردیم که جونسو یه دفعه برگشت و گفت:
– شیدا، من و تو یه سال هست که با هم دوستیم. توی این یه سال خیلی با هم خاطره داریم، من تو رو خیلی دوست دارم، تو باعث می شی
که من خوشحال باشم، تو همه ی زندگی منی، تو دنیای منی، نمی خوام بیشتر از این صبر کنم، می خوام فقط مال من باشی، فقط من!
دانلود رمان | رمان | رمان عاشقانه | دانلود رمان ایرانی | دانلود رمان خارجی | دانلود رمان برای موبایل | دانلود رمان عاشقانه | دانلود رمان آندروید | رمان ایرانی | roman | roman irani | download roman
دانلود برای کامپیوتر با فرمت پی دی اف- ۹۵/۰۱/۲۳